این روزها همه جا سخن از تظاهرات مردم کشورهای عربی و ایستادگی در برابر حاکمان مستبد حامی غرب است. حرکتی که گرچه از تونس آغاز شد اما دامنه اش بسیار وسیع تر از آن است که بتوان گستره ی آن را پیش بینی کرد. خیزشی که لرزه به پایه های تخت تک تک حاکمان دیکتاتور عربی انداخته و هیچ یک خود را مصون از خشم مردم نمی بینند. خاطرم هست دقیقا هشت سال پیش بود که دکتر عباسی در دانشگاه صنعتی اصفهان همین روزها را پیش بینی کرد و همین سرنوشت را برای حکومتهای دیکتاتور عربی ترسیم کرد.
این حوادث که در نوع خود بی نظیر است نکات قابل تامل زیادی در بر دارد اما در این میان نوع نگاه غرب و به ویژه آمریکا به این حوادث بسیار جالب توجه است. امریکا که تا مدتی قبل با اطمینان حرف از خاورمیانه جدید می زد و برای سرعت بخشیدن به آن تلاش می کرد، اکنون با خاور میانه ای روبروست که هرچند برای آنها جدید است اما زمین تا آسمان با خواست آنها تفاوت دارد. همین امر باعث شده آمریکا در نوعی تناقض رفتاری گرفتار شود. نه بتواند از دست نشانده های خود در برابر خشم مردم علنا دفاع کند و نه بتواند ادعای دموکراسی و حقوق بشری را که همیشه با آن پز داده و ژست گرفته و هر موقع نیاز دیده آن را به مثابه چماقی، محکم بر سر مخالفان خود در جای جای جهان زده- نادیده بگیرد.
همین امر باعث می شود که در پس پرده، تا میتواند در سرکوب جنبش های اسلامی از هیچ کمکی به مهره های خود دریغ نمیکند و آنجا که دیگر کار از کار می گذرد و زورش نمیرسد به ناگاه 180 درجه تغیر جهت داده و خود را در جبهه مردم جا میزند. به مردم تونس پیام میدهد و میگوید در کنارشان ایستاده است! انگار نه انگار که سالهاست دست در دست همین بن علی خون مردم تونس را در شیشه کرده است! ودر مواجهه با حوادث مصر باز پیام میدهد و از رژیم نا مبارک مصر می خواهد که در جهت خواست مردم تغیرات اساسی ایجاد کند! انگار نه انگار که سالهاست توسط همین رژیم، استبداد و دیکتاتوری را نهادینه کرده است.
این عمل آمریکائی ها جدای از آنکه نشان میدهد منافع آمریکا هیچگاه دوست و دشمن نمیشناسد و آنجا که منافعش ایجاب میکند حاضر است دوستان و نوکران چندین ساله خود را به مسلخ ببرد، نشان دهنده امید امریکائیها به تغیر این حرکتهای خودجوش در جهت منافع خود است. امری که با توجه به نبود رهبری آگاه و شجاع، بعید به نظر نمیرسد.
این رفتار شیطان بزرگ جای تعجب ندارد چرا که تاریخ پر است از اینگونه عبرتها و نمونه بارزش همین شاه پهلوی خودمان و یا پدرش که امریکائیها حتی حاضر نشدند برای آنها تره خورد کنند؛ لکن در عجبم از ستون پنجم داخلی آمریکائی که هنوز اربابان خود را نشناخته و سنگ آنها را به سینه میزنند. واقعا خیلی خنده دارست ! شنیدم میر سبزعلی موسوی هم باز دست پیش را گرفته و اظهار نظر فرموده اند که این حرکتها نتیجه شورشهای پارسال جنبش لجنی است! بدون اینکه کمی به کله ی پوک خود فشار بیاورد که کجای این خیزش اسلامی که در برابر استبداد رژیمهای مبلغ سکولار با شورشهایی که ایشان و همفکرانشان جهت براندازی نظام اسلامی طراحی کرده بودند همخوانی دارد؟ کجای شعار نه غزه و نه لبنان طرفداران فریب خورده ایشان، با شعار حمایت مردم مصر از فلسطین و انزجار ازکمکهای فراوان مبارک به رژیم صهسونیستی شباهت دارد؟
واقعا انسان در میماند که این آقایان این همه رو از کجا آورده اند؟ این یکی تمام دستاورد عظیم یک ملت که میتوانست به فرصتی عظیم تبدیل شود را با توهم خیالی خود به ضایعه ای اسفبار تبدیل کرد و دل دوستداران اسلام را در همه جای دنیا به درد آورد، حالا آمده خودش و مدل سبزش را الگوی حرکت اصلاح طلبانه اسلامی جا میزند! آن یکی هم که با زیرکی فتنه را طرح ریزی کرده بود می آید برای بازگشتش شرط و شروط می گذارد. الحق که روی ایشان سنگ پای قزوین را هم سفید کرده است!